یادمان نیست دگر
زندگی رنگش چیست...
عاشقی طعمش چیست...
یادمان نیست دگر
که خدا حرفش چیست...
یادمان رفته که روزی ما هم
از خدا نام و نشانی داشتیم...
با خدا رابطه ای هم داشتیم...
می خوانم نامت
که به یادت باشد
گر به روزی شاید
یک خدایی زادی
عوض نفرت و خشم، عشق را یادش ده
عوض حسرت و حرص، مهر را یادش ده
غل و زنجیر نکن، ذهن آزادش را
خسته و پیر نکن، ذات دلشادش را...